پس از بازگشت طالبان به اریکه قدرت، زنان افغانستان بهطور نظامند از فضا عمومی حذف شدند. دانشگاهها و مکاتب دخترانه بسته شدند، کار در إدارات عمومی و بخشهای خصوصی ممنوع گردید و حضور زنان در رسانه، هنر و اجتماع به شدت محدود شد. خیابانهایی که روزی گامهای زنان را بر دوش میکشید، اکنون به صحنه ترس، بازداشت و تعقیب تبدیل شده است. صدای دختران و حضور آنان از جامعه محو شده است. طالبان با حذف زنان از آموزش، کار، رسانه، هنر، ورزش و فضاهای عمومی، عملاً نیمی از جامعه را از حیات اجتماعی بیرون راندهاند. ممنوعیت آموزش دختران پس از صنف ششم، یکی از آشکارترین جلوههای این سیاست است. در کنار ان محدودیت سفر بدون محرم مرد، حضور در رستوران، رفتن به پارک، ورود به باشگاههای ورزشی، و حتی پوشیدن لباس دلخواه، همگی جرم محسوب میشوند. این اقدامات بخشی از یک پروژهی گسترده برای کنترل و حذف زنان است. سکوت جامعهی جهانی، مشروعیت و استمرار این سیاستها را تقویت کرده است. از پانزده هم اگوست تا کنون ، افغانستان برای زنان به زندانی بزرگ تبدیل شده است. زندانی که دیوارهایش نه از سنگ، بلکه از ظلم، بی عدالتی و سکوت جهانی ساخته شده است.
حذف نظاممند زنان؛ خشونت بهمثابهی سیاست
طالبان در این چهار سال ، نظامی از خشونت ساختاری را بهگونهای سیستماتیک علیه زنان پیاده کردهاند. این خشونت، برخلاف تصور عمومی، تنها در قالب لتوکوب، تهدید یا حبس نیست؛ بلکه شکلی از «خشونت نهادی» است که در ساختار دولت، قوانین، و سیاستهای رسمی ریشه دوانده است.
در این نظام، زن نه شهروند است و نه صاحب حق. او به یک «موضوع نظارت» بدل شده است؛ موجودی که باید کنترل شود تا نظم مردسالارانه پابرجا بماند. این محدودیتها، تنها احکام مذهبی نیستند؛ بلکه بخشی از یک استراتژی هدفمند برای بازتولید نظم طالبانی است — نظمی که در آن، زن حذف میشود تا اقتدار مردانه در جایگاه مطلق باقی بماند.
طالبان با اعمال چنین سیاستهایی، خشونت را از سطح فردی به سطح حکومتی ارتقا دادهاند. در قاموس آنان، زن «دیگری» است؛ نه عضوی از جامعه، بلکه تهدیدی برای نظم مذهبی. این نگرش، خشونت را نه به عنوان ابزار، بلکه به عنوان «اصل» تعریف میکند. در واقع، طالبان زنان را نه فقط از جامعه، بلکه از مفهوم انسانیت حذف کردهاند.
خشونت ساختاری در قالب قانون و دین
یکی از خطرناکترین اشکال خشونت در حکومت طالبان، قانونیسازی تبعیض است. آنچه آنان «احکام شریعت» مینامند، در عمل، سازوکاری برای کنترل بدن، ذهن و هویت زن است.
فرمانهای پیدرپی وزارت امر به معروف و نهی از منکر، نقش قانون اساسی را گرفتهاند. این وزارتخانه عملاً بر زندگی روزمرهی زنان حاکم است — از نوع لباس گرفته تا نحوهی حرکت، سخن گفتن و حتی خندیدن در مکان عمومی.
طالبان با این فرمانها، بدن زن را به میدان سیاست بدل کردهاند؛ سیاستی که هدف آن خاموش کردن صدا، از میان بردن حضور، و کنترل ذهن است. در چنین نظامی، خشونت دیگر نه استثنا، بلکه قاعده است.
به همین دلیل، هر زن افغانستان — چه دانشجو، چه خبرنگار، چه معلم — در درون ساختاری از ترس، سرکوب و تهدید زندگی میکند. طالبان با حذف زنان از حیات اجتماعی، به نوعی «مرگ مدنی» آنان را رقم زدهاند. این شکل از خشونت، در علم سیاست، یکی از شدیدترین و خطرناکترین اشکال سرکوب شناخته میشود.
جهانِ خاموش در برابر جنایتِ آشکار
در برابر این وضعیت، واکنش جامعهی جهانی آمیخته با تناقض، سکوت و مصلحتگرایی بوده است. قدرتهای جهانی و سازمانهای بینالمللی، به جای موضعگیری قاطع، راه گفتوگو و «تعامل سازنده» با طالبان را برگزیدهاند. این تعامل اما نه به نفع مردم افغانستان، بلکه به سود طالبان تمام شده است.
چرا که هر بار که نمایندگان طالبان به نشستهای بینالمللی دعوت میشوند، یک پیام روشن ارسال میشود: میتوان بدون تغییر رفتار، مشروعیت به دست آورد. دعوت رهبران طالب و مذاکره سازنده با انها خودش به نوعی زمینه مشروعیت بخشی را هموار میسازد.
این سیاست، به معنای واقعی کلمه، خیانت به ارزشهای جهانی حقوق بشر است. وقتی نهادهایی که زمانی حامی حقوق زنان بودند، امروز در برابر این جنایت ساختاری سکوت میکنند، عملاً به بخشی از همان سازوکار ظلم تبدیل میشوند.
در این میان، بسیاری از سازمانهای بینالمللی که در دههی گذشته با شعار حمایت از زنان افغان میلیونها دلار هزینه کردند، امروز در برابر حذف کامل آنان، تنها بیانیههایی بیاثر منتشر میکنند. این سکوت، نه بیطرفی، بلکه نوعی همدستی در ظلم است. سکوتی که طالبان آن را به عنوان چراغ سبز برای ادامهی سرکوب تعبیر کردهاند.
آپارتاید جنسیتی؛ جنایتی علیه بشریت
آنچه امروز در افغانستان جریان دارد، تنها تبعیض نیست؛ بلکه ساختار منسجم آپارتاید جنسیتی است.
طالبان با ممنوعیت آموزش، کار و آزادیهای مدنی برای زنان، ساختاری را پیاده کردهاند که از نظر حقوقی میتواند در ردیف جنایت علیه بشریت قرار گیرد. اما تا امروز، هیچ دولت یا نهاد بینالمللی رسماً این جنایت را به رسمیت نشناخته است. شورای حقوق بشر سازمان ملل بارها هشدار داده، اما اقدام عملی صورت نگرفته است. در نتیجه، طالبان بدون ترس از پیگرد بینالمللی، به سیاست حذف ادامه میدهند.
اگر جامعهی جهانی واقعاً به اصولی چون عدالت و حقوق بشر باور دارد، باید این جنایت را به عنوان آپارتاید جنسیتی رسمی شناسایی کند و برای آن سازوکار پاسخگویی بینالمللی بسازد.
زنان تبعیدی؛ مقاومت در سایهی فراموشی جهانی
خشونت طالبان تنها محدود به مرزهای افغانستان نمانده است. زنانی که در نخستین روزهای بازگشت طالبان به خیابانها رفتند و در مقابل میل تفنگ طالب. شعار «نان، کار، آزادی» و «تحصیل، کار، آزادی» سر دادند، پس از تهدید، بازداشت و شکنجه، ناچار به ترک وطن شدند. امروز این زنان در تبعید در کمپها، خانههای موقت یا در شرایط بلاتکلیف قانونی در کشورهای مختلف زندگی میکند. بسیاری هنوز درخواست پناهندگیشان تأیید نشده و از حقوق ابتدایی مانند کار، تحصیل و دسترسی به درمان محروماند.
زنان معترض تبعیدی، بخشی از همان جنبش مقاومتاند که در افغانستان شکل گرفت. آنها با وجود فشارهای روانی، اقتصادی وجغرافیایی، تلاش میکنند صدای زنان داخل کشور باشند و نشان دهند که مقاومت تنها محدود به مرزهای سیاسی نیست. اما جامعهی جهانی در مقابل این بحران سکوت کرده است؛ فراموشی، بیتوجهی و ناکارآمدی نهادهای بینالمللی، این زنان را در وضعیتی شکننده و آسیبپذیر رها کرده است.
این بیتوجهی، نه تنها یک بیعدالتی آشکار است، بلکه ستونهای اصلی مقاومت زنان افغانستان را تضعیف میکند و پیامی غلط به طالبان و سایر نیروهای سرکوبگر میفرستد: که خشونت و تبعید بدون پیامد میماند. مبارزهی زنان افغانستان، چه در داخل و چه در تبعید، یک نبرد واحد برای عدالت و انسانیت است و چشمپوشی از آنان به معنای چشمپوشی از ارزشهای بنیادین دموکراسی و حقوق بشر است. جهان نمیتواند مقاومت زنان افغانستان را نادیده بگیرد؛ نادیده گرفتن آنان، تضعیف کل پروژهی آزادی و عدالت در منطقه است.
مسئولیت جهانی؛ از همدردی تا اقدام
روز جهانی محو خشونت علیه زنان، تنها روزی برای سخنرانی و همدردی نیست؛ بلکه فرصتی برای بازخواست جهانی است. اگر جامعهی جهانی واقعاً مدافع ارزشهای انسانی است، باید از شعار فراتر رود و اقدام عملی انجام دهد:
- به رسمیت شناختن آپارتاید جنسیتی طالبان به عنوان جنایت علیه بشریت؛
- تحریم سیاسی و حقوقی رهبران طالبان؛
- حمایت از رسانهها و جنبشهای زنمحور افغانستان؛
- ایجاد مسیرهای امن پناهندگی برای زنان در خطر؛
- و فشار بر نهادهای بینالمللی برای توقف هرگونه تعامل سیاسی با طالبان.
هیچ آیندهی باثباتی در افغانستان بدون حضور زنان ممکن نیست. سکوت در برابر حذف زنان، نه تنها خیانت به آنان، بلکه خیانت به اصول جهانی عدالت است .
Photo by Farid Ershad on Unsplash
